1: داشتن یا نشان دادن فقدان حس خوب، قضاوت یا احتیاط یک اشتباه احمقانه او ریسک های احمقانه ای می کند. 2a: پوچ، مضحک او در آن کلاه احمق به نظر می رسید. b: با از دست دادن خونسردی مشخص شد: بی حوصله او وقتی به یاد نمی آورد که ماشین را کجا پارک کرده بود احساس حماقت می کرد.
آیا احمق کلمه خوبی است؟
1 احمق، بیهوش، بیمغز، بیمعنا، بیهوش. مضحک، پوچ، مزخرف، مضحک. 1، 2 بی تدبیر، بی فکر، 2 تند، عجول، بی پروا، احمق، نیمه کاره، بی توجه، بی احتیاط.
اصطلاح قدیمی برای افراد احمق چیست؟
Clodpate. تعریف - یک فرد کسل کننده و احمق.
آیا احمق یعنی معقول نیست؟
اگر رفتار یا عمل کسی احمقانه است، معقول نیست و نشان دهنده عدم قضاوت خوب است. احمقانه است که امیدها را بی جهت افزایش دهیم.
چگونه از کلمه احمق استفاده می کنید؟
مثال جمله احمقانه
- حرف احمقانه ای بود. …
- احمقانه بود که با او سوار ماشین شویم. …
- شاید این کار احمقانه ای بود. …
- نه، شما آنقدر احمق هستید که از کالسکه بپرید.