در حالت ایدهآل میخواهیم داستانهای کاربر منعکسکننده چیزی باشد که کاربر میخواهد با محصول انجام دهد. و وقتی کارهایی را که مشتریان میخواهند انجام دهند شناسایی میکنیم، آن چیزها اغلب (اما نه همیشه) به اندازهای کلی هستند که باید به قطعات کوچکتر تقسیم شوند تا بتوانیم چرخه بازخورد را کوتاه کنیم.
مزیت تقسیم یک داستان کاربر چیست؟
چرا میخواهیم داستانهای کاربران را با استفاده از تکنیک همبرگر تقسیم کنیم: داستانهای کوچکتر به تیم اجازه میدهند زود شکست بخورند، داستانهای کوچکتر تیم را قادر میسازد سریع شکست بخورد، داستانهای کوچکتر تیم برای یادگیری سریع (هم از نظر فنی و هم تجربه کاربری)
چرا داستان ها را تقسیم می کنیم؟
با تقسیم داستانهایی که برای تکمیل شدن خیلی بزرگ هستند، تیم بینش بهتری در مورد میزان تلاش واقعاً برای عملکرد مورد نیاز به دست میآورد. یعنی مجموع برآوردهای کوچک احتمالاً خطای کمتری نسبت به برآورد یک تلاش بزرگ دارد. دقیقتر شدن فوراً بهتر از دقیقتر شدن در آینده است.
تقسیم داستان های کاربران چیست؟
"Splitting" شامل تقسیم یک داستان کاربر به داستان های کوچکتر است، در عین حال حفظ ویژگی که هر داستان کاربر به طور جداگانه دارای ارزش تجاری قابل اندازه گیری است.
چه زمانی باید یک داستان کاربر را جدا کنید؟
باید نقطه شکست را ببینید که در آن داستان ها به طور غیرمنتظره ای ناخوشایند یا بادکنک می شوند. هنگامی که داستانها باعث نفخ دوی سرعت میشوند، احتمالاً نشانهای از نامشخص بودن استپیچیدگی اگر داستانهای 13 نقطهای همیشه در چند سرعت به طول میانجامند، وقت آن است که بپذیرید که داستانهای شما باید اندازه 8 یا کمتر داشته باشند.