اگر چیزی را جزئی توصیف می کنید، معمولاً می گویید که فقط بخشی از کل است، یا ناقص است. … جزئی نیز معنای دیگری دارد. اگر می گویید نسبت به چیزی بی طرف هستید، نسبت به آن ابراز علاقه کرده اید.
منظور ما از جزئی چیست؟
صفت. فقط تا حدی چنین بودن; نه کلی یا کلی؛ ناقص: نابینایی جزئی؛ پرداخت جزئی بدهی. مغرضانه یا تعصب به نفع یک شخص، گروه، طرف، و غیره، بر دیگری، مانند یک اختلاف: شاهد جزئی. مربوط یا تأثیرگذار بر بخشی جدا بودن؛ جزء؛ تشکیل دهنده.
آدم جزئی کیست؟
نفوذ کردن یک شخص یا طرف بر دیگری یا دیگران; مغرضانه یا مغرضانه تصمیمی که برای شاکی جزئی بود. صفت.
من جزئی نیستم به چه معناست؟
: دوست داشتن چیزی یا کسی را خیلی و معمولاً بیشتر از چیزهای دیگر یا افراد دیگر دوست دارم، همه غذاهای اینجا را دوست دارم، اما به طور خاص نسبت به مرغ سرخ شده بی تفاوت هستم. او نسبت به مردان قد بلند با موهای تیره جزئی است. من طرفدار شراب قرمز نیستم.
چه کلماتی را می توان از جزئی ساخت؟
5 کلمه حرفی که با از هم زدن حروف به صورت جزئی ساخته شده است
- محراب.
- از هم جدا.
- artal.
- atria.
- atrip.
- laari.
- pilar.
- plait.