فعل متعدی. 1: ریشه کن کردن 2: حذف یا جدا شدن از یک محیط بومی یا فرهنگ به ویژه: حذف ویژگی ها یا تأثیرات نژادی یا قومی. کلمات دیگر از deracinate به ریشه Deracinate جملات مثالی درباره deracinate بیشتر بیاموزید.
Deracinate به چه معناست فرهنگ لغت؟
فعل (مورد استفاده با مفعول)، de·rac·i·nat·ed، de·rac·i·nat·ing. از ریشه کشیدن; ریشه کن کردن از بین بردن ریشه کن کردن. منزوی کردن یا بیگانگی (فردی) از فرهنگ یا محیط بومی یا مرسوم.
چگونه از Deracinate در جمله استفاده می کنید؟
Deracinate در یک جمله ?
- وقتی همسایه بی خیال برای ماه ها اجاره خود را پرداخت نمی کرد، صاحبخانه بلافاصله آنها را از بدن جدا می کرد حتی اگر بی خانمان شوند.
- بسیاری از پناهندگان از زادگاه جنگ زده خود بیهوش می شوند زیرا آنها تا آخرین لحظه منتظر ماندند تا آنجا را ترک کنند.
نام Scion به چه معناست؟
1: قسمت زنده جدا شده از یک گیاه (مانند جوانه یا شاخه) که برای پیوند به یک توده متصل می شود و معمولاً فقط قسمت های هوایی پیوند را تأمین می کند. 2 الف: نواده، بخصوص فرزند: از نوادگان یک خانواده ثروتمند، اشرافی یا با نفوذ. b: حس وارث 1 فرزند امپراتوری راه آهن.
آیا یک زن می تواند یک پیوندک باشد؟
یک پیوندک ماده; نواد یا وارث زن، به ویژه از یک خانواده ثروتمند یا مهم.