فعل (بدون مفعول استفاده می شود)، cog·it·tat·ed، cog·i·tat·ing. سخت فکر کردن; تأمل مراقبه: فکر کردن درباره یک مشکل.
چگونه از cogitate در جمله استفاده می کنید؟
تعریف "تفکر"
اگر در حال فکر کردن هستید، عمیقاً به چیزی فکر می کنید. ساکت نشسته بود و فکر می کرد. ما در مورد معنای زندگی فکر کردیم. پس از فکر کردن زیاد، تصمیم گرفتیم به باهاما نقل مکان کنیم.
چه کسی یا چه چیزی ممکن است فکر کند؟
فعل متعدی.: تامل یا تعمق در مورد معمولا عمداً در مورد عواقب احتمالی تصمیمم فکر کنم. فعل لازم.: تعمق عمیق یا عمداً در مورد برنامههای شغلی خود فکر میکند که چه کاری درست است.
مترادف فکر کردن چیست؟
برخی از مترادف های رایج فکر کردن عبارتند از عمدی، استدلال، تأمل، حدس و گمان، و فکر کردن.
Cogitative به چه معناست؟
1: از یا مربوط به فکر. 2: قادر به فکر کردن است یا می تواند به فکر فرو رود.