صفت frizzled - تعریف، تصاویر، تلفظ و نکات استفاده | فرهنگ لغت یادگیرنده پیشرفته آکسفورد در OxfordLearnersDictionaries.com.
تعریف frizzled چیست؟
1: برای سرخ کردن تا زمانی که ترد و فر شود. 2: سوختن، سوختن. فعل لازم.: برای پخت و پز با صدای خس خس.
آیا Frizzle یک کلمه است؟
فعل (با مفعول یا بدون مفعول استفاده می شود)، fri·zled، friz·zling. برای شکل دادن به فرهای کوچک و واضح; موخوره.
معنی سرخ کردنی ها در انگلیسی چیست؟
: توده کوچکی از خمیر سرخ شده یا تفت داده شده اغلب حاوی میوه یا گوشت . فریتر . فعل . سرخ شده; سرخ کردن سرخ شده.
منظور شما از لهستانی چیست؟
(ورودی ۱ از ۴) فعل متعدی. 1: برای صاف و براق شدن معمولاً با اصطکاک: براق کنید. 2: صاف کردن، نرم کردن یا اصلاح کردن در رفتار یا حالت. 3: برای رساندن به حالت بسیار توسعه یافته، کامل یا تصفیه شده: عالی.