دعوا یا مشاجره: کودکان در مورد اینکه چه کسی بیشترین اسباببازیها را دارد سر و کله میزنند. صرف زمان یا تلاش: ما نمی خواهیم با این همه انتظار در صف مشکل داشته باشیم. فعل (استفاده شده با مفعول)، has·sled، has·sling. مزاحم کردن، آزار دادن یا آزار دادن: من کار را انجام خواهم داد، پس مرا اذیت نکنید.
چگونه از دردسر استفاده می کنید؟
نمونههایی از دردسر در یک جمله
آنها مجبور بودند با تأخیرهای پرواز و همه دردسرهای دیگر سفر تعطیلات دست و پنجه نرم کنند. با صاحبخانه اش درگیر شد. فعل بچه های دیگر همیشه او را اذیت می کردند زیرا او اضافه وزن داشت. من از اینکه بازاریاب های تلفنی مزاحم می شوم حالم به هم می خورد.
چگونه از کلمه hassle در جمله استفاده می کنید؟
آزار به طور مداوم یا مزمن
- من نمی توانم دوباره با دردسر تغییر خانه روبرو شوم.
- منشی به من گفت هیچ مردی رئیس او را اذیت نمی کند.
- برای آنها فکس بفرستید - دردسر آن بسیار کمتر از تلفن زدن است.
- این یک دردسر است که با این همه چمدان سفر کنید.
- نه، دردسر است.
- می توانستم بدون این همه دردسر انجام دهم.
نمونه ای از دردسر چیست؟
تعریف دردسر مشاجره یا دعوا است. یک مثال از دردسر این است که دو نفر در یک باروارد یک بحث داغ درباره سیاست می شوند. … مزاحمت به عنوان آزار دادن، آزار دادن یا آزار دادن کسی تعریف می شود. یک نمونه از دردسر این است که گروهی از مردان کلمات مبتذل را بر سر زنی در آن سوی خیابان فریاد می زنند.
چگونه از بی دردسر در جمله استفاده می کنید؟
تا شش دوام داردماههای بی دردسر. سواحل ماسه ای سفید افسانه ای و بی دردسر هستند. این یک سواری بدون دردسر و با قیمت مناسب را تضمین می کند. قیمتها میتواند نسبتاً پایین به نظر برسد، اما بدون دردسر است.