تنبلی کنید. برای آرامش یا صرف زمان بیکار؛ کاری نکنیم یا خیلی کم بیرون یک روز فوقالعاده است، بنابراین شما بچهها دست از تنتان بردارید و تنبلی را کنار بگذارید!
تنبلی به چه معناست؟
بیکار یا با تنبلی استراحت کردن (اغلب به دنبال آن اطراف): من آنقدر خسته بودم که نمی توانستم کاری انجام دهم جز تنبلی در این آخر هفته. فعل (استفاده شده با مفعول)، lazed، laz·ing.
آیا کلمه تنبلی وجود دارد؟
برای استراحت و لذت بردن، انجام کارهای بسیار کم: ما روز را با تنبلی در ساحل گذراندیم.
چگونه از تنبلی در جمله استفاده می کنید؟
بیکار باش. در یک وضعیت تغییرناپذیر وجود دارد
- او برای نه ماه به اسپانیا رفت تا تنبلی کند و از روابط بازدید کند.
- من آنقدر خوشحال بودم که در ساحل تنبلی کردم.
- من فقط می خواهم تنبلی کنم و تلویزیون تماشا کنم.
- من چاق هستم، اما در خانه تنبلی نمی کنم که خودم را با کره پر کنم.
کدام بخشی از گفتار تنبل است؟
فعل (بدون مفعول استفاده می شود)، تنبل، تنبل، تنبل؛ ing.