be·lea·guer آزار دادن; beset: ما در محاصره مشکلات هستیم. 2. محاصره کردن با نیروها. محاصره: دشمن منطقه را محاصره کرد. [احتمالاً هلندی belegeren: be-، اطراف (از bie هلندی میانه؛ نگاه کنید به ambhi در ریشه های هند و اروپایی) + leger، camp; رجوع کنید به legh- در ریشه های هند و اروپایی.]
محاصره کردن چیزی به چه معناست؟
beleaguer • \bih-LEE-gur\ • فعل. 1: ایجاد ناراحتی برای: محاصره 2: مشکل، آزار و اذیت.
مثال محاصره شده چیست؟
بسیاری از پلیس احساس می کنند محصور شده اند، قدردانی نشده اند، سوء تفاهم شده اند و نژادی از هم جدا هستند. گفتن به کشاورزان تحت محاصره ما که باید از حمایت خود کوتاه بیایند یک پیشنهاد سیاسی جدی است. من این را با احساس فوق العاده ای برای آن جامعه محاصره شده می گویم.
گروه محاصره شده از گزینه های پاسخ چیست؟
(bɪˈliːɡəd) صفت . تجربه مشکلات، مخالفت یا انتقاد. هفت کودتا علیه دولت تحت محاصره صورت گرفته است. احاطه شده توسط دشمنان.
محاصره شده به چه معناست کویزلت؟
محصور شده. بخشی از گفتار: فعل. تعریف: محاصره شده توسط نیروی نظامی. مترادف: blockade.