تعریف discorporate. صفت نداشتن بدن مادی. مترادف: بی جسم، بی جسم، بی جسم، بی جسم غیر مادی، غیر جسمانی. بدون شکل یا ماده مادی.
آیا Discorporate یک کلمه است؟
2 نداشتن بدنه مادی; غیر جسمانی یا بی جسم.
اگر چیزی کور کننده باشد به چه معناست؟
1: ایجاد یا به ظاهر باعث نابینایی: مشکل یا غیرممکن کردن بینایی نور کورکننده طوفان برفی کورکننده سردرد کور [=سردرد بسیار دردناک]
عدم الحاق به چه معناست؟
: سلب اختیارات، حقوق یا وجود شرکتی: سلب شرایط یک بدنه شرکتی.
Mussy به چه معناست؟
: با درهم ریختگی یا آشفتگی مشخص می شود: مشکل.