1: مربوط به، یا که با تنبلی یا کمبود انرژی مشخص می شود: احساس یا تحت تأثیر بی حالی: تنبلی بیمار ضعیف و بی حال بود. 2: بیتفاوت، بیتفاوت قانونگذار در بررسی این لایحه بیحال بود. کلمات دیگر از مترادف و متضاد بی حال آیا می دانستید؟
وقتی فردی بی حال است به چه معناست؟
بی حالی
باعث می شود احساس خواب آلودگی یا خستگی و تنبلی کنید. این سستی ممکن است جسمی یا ذهنی باشد. افراد مبتلا به این علائم به عنوان افراد بی حال توصیف می شوند. بی حالی می تواند به یک وضعیت جسمی یا روانی زمینه ای مرتبط باشد.
مثال بی حالی چیست؟
تعریف بیحالی، تنبلی یا داشتن انرژی کم است. یک مثال از بی حالی کسی است که از بالا رفتن از یک پله امتناع می ورزد و به جای آن سوار آسانسور می شود.
مترادف برای بی حالی چیست؟
برخی از مترادفهای رایج بیحالی عبارتند از بیحالی، بیحالی، بیحالی، و گیجی. در حالی که همه این کلمات به معنای "بی تحرکی جسمی یا ذهنی" است، بی حالی به معنای خواب آلودگی یا بیزاری از فعالیت است که در اثر بیماری، آسیب یا داروها ایجاد می شود.
چگونه از بی حالی استفاده می کنید؟
او بی حال و افسرده می شود. یک ماهی تحت استرس ممکن است بی حال شود، تغذیه را متوقف کند و رنگ پریده تر شود. او گفت: من بی حال و کمی کسل بودم. اما با گذشت روزها به نظر میرسید که او بیحالتر میشد، بیشتر روز را در رختخواب میگذراند، خواب.