فعل (با مفعول استفاده می شود)، تجسم، تجسم، تجسم. برای دادن فرم بتن به; بیان، تجسم یا مثال زدن به شکل عینی: تجسم یک ایده در یک نقاشی تمثیلی. برای تامین بدن; متجسد جسمانی کردن: تجسم روح.
تجسم یعنی چه؟
1: بدن دادن به(روح): مجسم کردن. 2 الف: سلب معنویت. ب: ملموس و محسوس ساختن. 3: باعث شدن جسم یا جزئی از بدن: گنجاندن. 4: بازنمایی به شکل انسان یا حیوان: تجسم مردانی که تا حد زیادی تجسم ایده آلیسم زندگی آمریکایی بودند - A. M. Schlesinger متولد 1917.
آیا enbody یک کلمه است؟
نه، enbody در فرهنگ لغت دستمالی نیست.
چگونه از کلمه Embody استفاده می کنید؟
تجسم در یک جمله ?
- پرچم ملی قرار است تجسم روح کشور ما باشد.
- وقتی فهمیدم نام رستوران تاتاس است، آن را به عنوان نام خوبی برای تجسم یک رستوران خانوادگی تلقی نکردم.
- شوالیه از آهنگر خواست سپری طراحی کند که مظهر وفاداری او به پادشاهش باشد.
آیا تجسم یک صفت است؟
فعل (با مفعول استفاده می شود)، تجسم، تجسم، تجسم. برای دادن یک فرم ملموس به بیان، تجسم یا مثال زدن به شکل عینی: تجسم یک ایده در یک نقاشی تمثیلی. برای تامین بدن; متجسد جسمانی کردن: تجسم روح.