او بی حال و افسرده می شود. یک ماهی تحت استرس ممکن است بی حال شود، تغذیه را متوقف کند و رنگ پریده تر شود. او گفت: من بی حال و کمی کسل بودم. اما با گذشت روزها به نظر می رسید که او بی حال تر می شد و بیشتر روز را در رختخواب می گذراند و می خوابید.
چگونه از بی حالی در جمله استفاده می کنید؟
کمبود هوشیاری یا فعالیت
- آب و هوا او را بی حال و بی حال کرده است.
- او احساس بدبختی و بی حالی می کرد که نمی توانست لباس بپوشد.
- هوای گرم همه ما را بی حال کرده بود.
- احساس خستگی و بی حالی داشتم.
- هوای گرم من را بی حال می کند.
- این همه هوای گرم باعث می شود احساس بی حالی کنم.
مثال بی حالی چیست؟
معنای بی حال
تعریف بی حال بودن یا کم انرژی بودن است. یک مثال از بی حالی کسی است که از بالا رفتن از یک پله امتناع می ورزد و به جای آن سوار آسانسور می شود.
بی حال در یک جمله به چه معناست؟
1: مربوط به، یا با تنبلی یا کمبود انرژی مشخص می شود: احساس یا متاثر از بی حالی: تنبلی بیمار ضعیف و بی حال بود. 2: بی تفاوت، بی تفاوت قانونگذار در بررسی این لایحه بی حال بود.
چگونه از بی حالی به عنوان اسم استفاده می کنید؟
بی حالی
- احساس کرد که باید خود را از بی حالی بیرون بکشد و شروع به نوشتن کند.
- ناگهان بر او غلبه کردبی حالی.
- اگر می خواهند در بازی برنده شوند باید بی حالی خود را از بین ببرند.