1: از یا مربوط به پراکندگی یک محیط پراکندهقدرت پراکندگی یک عدسی. 2: تمایل به پراکندگی. کلمات دیگر از dispersive.
پراکنده بودن به چه معناست؟
فعل (بدون مفعول استفاده میشود)، dispersed، dispers·ing. جدا کردن و جابجایی در جهات مختلف بدون نظم یا منظم. متفرق شدن: جمعیت پراکنده شدند. … ذکر ذرات پراکنده در یک پراکندگی.
آیا پراکندگی یک کلمه است؟
خدمت یا تمایل به پراکندگی
منظور از قدرت افسردگی چیست؟
: قدرت یک محیط شفاف برای جداسازی رنگهای مختلف نور با انکسار که با تفاوت در انکسار برای دو طول موج مشخص شده کاملاً متفاوت تقسیم بر انکسار در برخی از طول موجهای میانی اندازهگیری میشود..
معنای Dispursed چیست؟
فعل متعدی. 1a: برای پرداخت: به ویژه از پول پرداختی صندوق خرج کنید. ب: برای تسویه پرداخت قبض پرداخت کنید.