Adv. اجباری - به نحوی که نتوان از آن اجتناب کرد; «وزارت معتقد است که کمکهای مالی به چنین صندوقی باید از طریق کمکهای داوطلبانه به جای نرخهای اجباری دریافت شود.»
اجباری به چه معناست؟
1: مورد نیاز قانون یا قانون: اجباری سن بازنشستگی اجباری. 2: از، از طریق، مربوط به یا داشتن یک مأموریت جامعه ملل. اجباری اسم.
چگونه از اجباری در جمله استفاده می کنید؟
جوانان ۱۸ ساله یا بیشتر برای اولین جرم به دو هفته اجباری محکوم می شوند که برای یک سوم به یک سال افزایش می یابد. در حال حاضر، دانشگاه به طور اجباری SSN را روی همه ریز نمرات دانشگاهی چاپ می کند.
متضاد فیلد اجباری چیست؟
برعکس ضروری یا خیلی مهم . غیرضروری . غیرضروری . بی نتیجه.
متضاد دستوری چیست؟
امورت. متضادها: پیشنهاد، عریضه، درخواست، التماس. مترادف: فرمان، فرمان، دستور، فرمان، دستور، فرمان، حکم، حکم.