بدبخت، غمگین، افسرده، ناشاد، غمگین، مضطرب، غمگین، ماتم زده، عبوس، اندوهناک، ماتم زده، مأیوس، مأیوس، غمگین، دلسرد، بی شادی، غمگین، غمگین، مثل یک غمگین، شاداب و بی قرار بودند. روحها.
خوشحال چیست؟
: فاقد ویژگیهایی که باعث شادی میشود: تاریک، بینشاط یک اتاق بینشاط.
چه نوع کلمه ای شاد است؟
بدون شادی؛ غمگین.
معنای لخت و بینشاط چیست؟
/ˈtʃɪr.ləs/ روشن یا خوشایند نیست و شما را غمگین می کند: یک بعد از ظهر سرد و بی نشاط زمستانی. آپارتمانی برهنه و بی روح.
غمگین بودن به چه معناست؟
1a: جزئی یا کاملاً تاریک به خصوص: هوای تاریک و تاریک به طرز دلخراشی. ب: اخم یا اخم داشتن: نهی از عبوس بودن. ج: کم روحیه: مالیخولیا. 2a: ایجاد تاریکی: افسرده کردن یک داستان تاریک، یک منظره تاریک.