2: وضعیت ناشناخته بودن یا فراموشی او در گمنامی زندگی می کرد. 3: چیزی که درک آن دشوار است. اشعار پر از ابهام است.
غرق شدن در گمنامی به چه معناست؟
1. گم شدن در تاریکی؛ تا کسی شناخته نشود یا به خاطر نیاید.
آدم مبهم چیست؟
صفت. اگر چیزی یا شخصی مبهم است، ناشناخته است، یا تنها توسط چند نفر شناخته شده است. منشا رسم مبهم است. مترادف: ناشناخته، جزئی، کم شناخته شده، فروتن مترادف بیشتر مبهم.
چگونه از ابهام استفاده می کنید؟
(1) او بیشتر عمر خود را در گمنامی گذراند. (2) این گروه قبل از ناپدید شدن در گمنامی دو آلبوم تولید کرد. (3) پس از سالها کار علمی او از گمنامی بیرون آمد. (4) این بازیگر تنها 17 سال داشت که از گمنامی بیرون کشیده شد و ستاره شد.
حکم به ابهام به چه معناست؟
ابهام. فراوانی: ابهام ناشناخته بودن یا درک آن سخت است. فردی که مشهور نیست و کمتر کسی او را می شناسد، نمونه ای از کسی است که در گمنامی زندگی می کند.