صفت frazzled (TIRED) یک روز پر استرس در محل کار بود و تا ساعت 5:00 من کاملاً فرسوده شده بودم.
چه نوع کلمه ای frazzled است؟
صفت غیررسمی. فرسوده خسته: مهمانی که ما را متحیر کرد.
تعریف frazzled چیست؟
1: در در حالت خستگی و آشفتگی شدید فیزیکی یا عصبی، چنان بی وقفهمن و شریکم در طول هفته وارد کارمان شدیم که شنبه شب ما دچار شکستگی شدیم..-
آیا frazzled یک کلمه واقعی است؟
Frazzle کلمه ای خنده دار است، اما به معنای چیزی نه چندان خنده دار است: خسته بودن، از نظر جسمی یا ذهنی. والدین از گریه و دویدن فرزندانشان ناراضی می شوند.
متضاد frazzled چیست؟
برعکس احساس خستگی، خستگی یا خستگی. خسته خستگی ناپذیر. تمام نشدنی خستگی ناپذیر.