ماندن یا ماندن در مکانی بیش از حد معمول یا مورد انتظار، گویی از عدم تمایل به ترک: مدتی بعد از مهمانی درنگ کردیم. زنده ماندن؛ ادامه یابد یا ادامه یابد، اگرچه به تدریج می میرد، متوقف می شود، ناپدید می شود، و غیره: او چند ماه پس از حمله قلبی ماند.
معطلی چیزی به چه معناست؟
فعل ناگذر. 1: در فراق یا ترک چیزی کند بودن: بادبزن های قیری بیرون از در معطل می شدند. 2a: وجود ماندن اگرچه اغلب از نظر قدرت، اهمیت یا تأثیر شک و تردیدهای ماندگار از بین می رود.
معطل نکردن به چه معناست؟
1 برای به تاخیر انداختن یا طولانی کردن حرکت. 2 آهسته یا آرام رفتن. سونگر 3 تا مدتی قبل از مرگ زنده بمانند.
مترادف ماندگاری چیست؟
در این صفحه می توانید 84 مترادف، متضاد، عبارات اصطلاحی، و واژه های مرتبط را برای درنگ پیدا کنید، مانند: wait، تاخیر، ماندن، تأخیر، ماندن، دنبال کردن، مانع در حال مرگ باش، ماندگار باش، لنگ و پایان.
افکار ماندگار چیست؟
1 برای به تاخیر انداختن یا طولانی کردن حرکت. 2 آهسته یا آرام رفتن. سونگر 3 تا مدتی قبل از مرگ زنده بمانند.